عمری تلاش کردم تا به بُن بست مهر او رسیدم

نویسه جدید وبلاگ

 

     (  ترانه زخمی )

(  برای همسرم که سر به خاک سوده )

 

ترنم را دوست میداشتی ...

و ترانه را نیز ،

اینک باران ...!

ترانه ای می خواند ابدی ،

از حنجره چشمان ما

كه هق هق اش ،

سازی است برای درهم شکستن

و آوازای است برای به سوک نشستن

و یاران نیز ...

 آنگونه انبازی دارند ،

كه امتداد غروب و غربت را ،

تا بی نهایت به زمزمه بنشینیم .

        * * * *

ماندن را دوست می داشتی

و خواندن را ...

اما اینک بر گوی ..!

 کدام ترانه ی زخمی را

حنجره ذهن تو به آواز نشسته است ..؟

كه نغمه و سرود ،

رخت از دیار ما بر بسته است ...!

اینک ، بخوان ...!

حدیث یلدا را ،

از روشن ترین روشنای روزانم ...

اینک ،

مویه را سر ده ، د ر گاه و بی گاه ،

و غم انگیز بخوان ، د ر دشت تنهائی

و به آواز بلند ...

نغمه و جامه د ران را بر خوان ...!

       * * * *

ترنم را دوست می داشتی

و ترانه را نیز ....

 اینک آهنگی است ...

در آمد ش از داد ،

حزین تر از بیداد

بخوان ....

بخوان ...!

كه من نیز ،

با تو می خوانم

در اوج جراحت آواز ،

تا عمق کرانه پرواز .....

با تو می خوانم

 

 

20.10.2005 یدالله کابلی(سامان)

مویه ،غم انگیز ،نغمه ،جامه دران ،حزین ،بیداد =گوشه های دستگاه موسیقی






نویسه جدید وبلاگ

 

آنکه می گوید ؛

شما را دوست میدارد ،

و هر شب از فراز بام ابر تیره اش

به راه کهکشان چشمه خورشید

میکوشد ،

و در سودای شام خویش ،

دو چشم خیره اش ،

شولای سنگین صبوری را

ز  استغنای معبودش

همی پوشد ،

ز راهی دور می آید ....

كه گرد راه  را  بر سر ،

ز ایام کهن دارد ...!

و میداند تطاول چیست ،

و می خواند کلام و گفت آخر را ،

كه دنیائی سخن دارد .....!

ولیکن در طریق عشق

و اما ... در حریم راه ،

شکایت کی کند سالک

ز راه و رای محبوبش ..!

سخن کوتاه ... کی دانی ؟

غم زائر ،

مگر روزی

به راه دیدن جانان ،

چراغ جان بر افروزی ...!

مگر ... آندم ،

مگر ... آن سان ...!

 

saman..07.10.2009

  • ..





گزارش تخلف
بعدی